مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(11)

ساخت وبلاگ

مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(11)

نه پسرخاله بازی، نه پدرکشتگی، نه رابطه ی استاد و شاگردی، نه محبت مرید و مرادی، نه عشقِ لیلی و مجنونی، هیچ کدام نبایستی موجبِ تفاهم بی خود یا سوء تفاهم بی دلیل در گفت و گوی با متن شود. هیچ متنی قرار نیست جوری تفسیر و فهمیده شود که کارش دلالی محبت یا دو به هم زنی باشد. متن تعهد نکرده است که آن مفهومی را فراهم کند که جنابِ خواننده می پسندد و به بهانه ی این که حضرتِ متن هم حرف و عقیده و گزینه اش را تأیید کرده است مشکلِ خود را حل شده ببیند. هرمنوتیک به خواننده در حلِّ آن مشکلی که در فهم متن دارد کمک می کند، آن هم اگر از دستش بربیاید، و کاری به این ندارد که خواننده نقشه کشیده است که نیازهای امروزش را در زندگیِ دینی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی با چه ترفندی و با چه خوانشِ دیگرگونه ای از متنی که مقدس یا مرجع شناخته شده است برطرف کند.

متآسفانه، گاهی بعضی ها نه تنها با پیش فرض ها و پیش داروی های پیدا و پنهان، بلکه با درخواستی عاجزانه یا بی شرمانه یا گستاخانه، یا هر سه تا و چند تای دیگر با هم، سراغ متن می روند و آن چیزی را که می خواهند به زور از متن می گیرند، درست مانندِ آن مادر پیری که از فرزندش که دزد و راهزن بود خواست تا کفنی از مال حلال برایش تهیه کند. پسر طلبه ای را در بیابان دید و عمامه ی سفیدش را قاپید و گفت این را برمن حلال کن و او امتناع می ورزید. راهزن او را به باد کتک گرفت و آن قدر زد تا این که حلال حلالش به آسمان رفت.

حالا حکایت ماست. بعضی ها در خوانشِ متن آن قدر متن را می زنند و آن قدر از متن می زنند تا به آنچه که به حساب شان، در دین و کتاب شان، و مطابق نیازشان حلال شده است برسند.

متن در جایی فارغ از این مصلحت اندیشی ها نشسته است و چیزی را می گوید که برای اعتبار خودش به آن نیاز دارد. یکی از ایرادهایی که به کار بعضی از مؤلف ها می شود گرفت این است که چون حضور خودشان را با متن و در متن احساس می کنند و می خواهند از جانب مخاطبان نیز این حضور همیشه احساس شود، چیزهایی را به متن می افزایند که، با این که برای اعتبار خودشان یا خودشیرینی شان برای خواننده های همسو با خودشان سودمند است، متن را دچار تناقضی ناخواسته می کند. ناخواسته از این جهت که متن را دچار نقصی نمایان می کند.

چرا وضعیت بی عاری آنچه را که می خواهد با دست پس می زند و با پا پیش می کشد؟ چرا این رمان گاهی به هوش و حواسِ خواننده احترام نمی گذارد و آزادش نمی گذارد تا بعضی چیزها را خودش در خیالش بسازد و تصور کند؟ به عنوان مثال، در بیان حرف های مربوط به روابط جنسی و عاشقانه مانند آثار ناتورآلیستی و حتی اروتیک وارد جزئیات می شود، در صورتی که خواننده اگر ذهن اش آزاد باشد، از متن به یک اشاره، از او به سر دویدن، همه اش را خودش تصور خواهد کرد. البته این پرده دری های جنسی را با «بی عاری سبک» در این متن می شود توجیه نیم بندی کرد، امّا، این بی عاری چرا در پرداختن به جزئیات حساس مذهبی و سیاسی و مخالفت با بعضی از عادت ها و نمودهایشان دیده نمی شود؟ اگر این متن از خواننده انتظار دارد که خودش از اشاره های شُل و ول اش به اصل مطلب پی ببرد، چرا در مورد آن جزئیاتِ عاشقانه و جنسی چنین کاری نمی کند. یکی از کمبودهای اصلی این رمان، مانند بیشتر فیلم ها و مجموعه های نمایشی مان این است که جامعه در آن حضور ندارد. زندگیِ مردم در آن دیده نمی شود. مجموعه ای مانند «نون. خ.» که نشان بدهد مردم یک روستا همگی درگیر مسائل و مشکلاتِ سیاسی و اقتصادی و فرهنگیِ حاکم بر جامعه شان هستند کم ساخته می شود. راه افتادن نورالدّین در خیابان و پوست کن خریدن از یک دستفروش را به خاطر بیاورید. یا راه افتادنِ هم ولایتی های نورالدّین به دنبال او در خیابان های شلوغ تهران. فضای شهر را شما می بینید، حتی چیزی را می بینید و از آن نکته ای را در مورد شهر و مردم کشف می کنید که دوربین اتفاقی به شما نشان داده است.

در قریب به اتفاق فیلم ها و مجموعه های نمایشیِ سینما و تلویزیون، شما مردم را در کوچه و خیابان نمی بینید. گاهی جنابِ کارگردان کوچه یا خیابان خلوتی را انتخاب می کند و بازیگران را داخل ماشین می نشاند و همین می شود صحنه ای از حضور شخصیّت ها در کوچه و بازار. گاهی بسیاری از حرف ها با گوشی همراه بین شخصیّت هایی که هر کدام در پارک یا خیابان خلوتی کاشته شده اند، رد و بدل می شود.

در وضعیت بی عاری، خواننده با رام تا دم در مدرسه ی حلیمه می رود، ولی واردش نمی شود. با این که خواننده وارد ذهنِ شخصیّت ها می شود و آن ها می توانند راجع به همه چیز و هر ماجرایی که در مدرسه و محله و خلاصه در هر جای جامعه روی داده است فکر کنند، فضای موجود در ذهن شان محدود به صحنه هایی می شود که به کارِ تئاتر می خورد تا رُمان. وضعیت بی عاری، با این که نشان می دهد بدش نمی آید که ذهن خواننده را قلقلکی بدهد یا به آن سیخونکی بزند تا بی عارانه بیندیشد، ولی خود را درگیر حرف ها و صحنه هایی می کند که اندیشه ها و گرایش های تثبیت شده در جامعه را تأیید می کند. از اشاره های مربوط به انقلاب اسلامی، مذهب تشیع، دین مندائیان و جنگ بین ایران و عراق، هیچ حرفی درنمی آید که نشان بدهد هر کدام دچار چه چالش های در درون خود هستند. از هر کدام انگار فقط یک نوع و یک نمونه و یک تلقی و یک الگو در جامعه وجود داشته است. با این که موضوع اصلی و نمادین در وضعیت بی عاری پیرامون وابستگی جوانان به خواست و نیازهای خانواده و جامعه می گردد، متن هیچ راهی جز تسلیم، مانند ازدواجِ رام و رود، یا فرار، مانند ازدواج رام با حلیمه، پیش پای جوانان نمی گذارد. البته این نکته به خودِ داستان و پیرنگ و شخصیّت پردازی اش لطمه ای نمی زند، ولی فقر اندیشه اش را نشان می دهد. کشمکش هایی که در داستان های بی شماری تکرار شده اند، متأسفانه به نتایج و عواقبی ختم می شوند که همچنان تکرار مکررات اند. متن گاهی به طرز ناشیانه ای برای معرفی دین مندائیان مانند کتاب های آموزش معارف عمل می کند و از حرف اصلی اش دور می شود، در صورتی که حرف اصلی اش را حتی می توانست در قالبِ معرفیِ یک دین من-درآوردی هم بیان کند. چه فرقی می کند که چه دینی در برخورد با چه دین دیگری سر راه ازدواج یا دوستی یا همکاری مردم مانع ایجاد می کند؟ اگر قرار است که متن نشان بدهد که دینی یا علمای آن دین یا مؤمنانِ به آن دین به ناحق در کار و زندگی و عشق و اندیشه ی جوانان دخالت می کند، توجیه کردنِ حضور شیخ ابوالقاسم، با آن گویش و گرایش سنتی اش، اینگونه قرارهای متن را بر هم می زند و متن را دچار بیقراری می کند.

معمولاً هیچ کسی از ادبیات داستانی و نمایشی توقع ندارد که مشکل جوانان و دینداری و بیکاری و ازدواج و عیش و عشرت شان را حل کند. شاید خیلی ها از شعر و نمایشنامه و داستان کوتاه و بلند می خواهند که فقط سرگرم کننده و آموزنده باشد و بگویند: همین دو کار را خوب انجام بدهد، طرح مسئله پیش کش اش! اما، هستند کسانی که می گویند بهتر است طرح مسئله هم داشته باشد، ولی راه حل پیش کش اش. از دیدِ بعضی ها، همین که ادبیات بتواند آیینه ای باشد رو به روی ذهن و زندگی مردم، در خلوت و خانواده و جامعه شان، کارش را کرده است. اگر هم در جنبش ها و تغییر و تحولاتی که در زندگی مردم روی می دهد نقش و تأثیری داشته باشد چه بهتر! آن وقت به بهانه ی ادبیات و نمایش واقعاً هنری کرده است فراتر از کاغذ و صحنه!

ادامه دارد

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 20:29